RSS
POWERED BY
LoxBlog.Com
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
|
باسلام به برادران اهل سنت که گروه گروه حق را میپذیرند درود بر شما عزیزان حق طلب ما وهابی های حق طلب را هم دوست داریم به ذات قرآن و به روح رسول خدا قسم ما در پی حق طلب هر کسی باشد میباشیم تا مثل زمان پیامبر110منادیه 110 دین الهی 110 بحق 110 علی 110دین الهی 110 بحق 110 علی 110میباشد اگر هر دینی توانست حقانیت خود را با هر علمی ثابت کند من چاکر او میباشم از اهل سنت بدون حب و بغض میپرسیم جواب میخواهیم :
دین اسلام 74 فرقه شیطانی شده شما بگو هر گمراهی میگوید ما اسلام میباشیم باید دلیل بیاورید بدون دلیل کشک آبه شما مرد باشید و حق را بپذیرید نامرد نباشید روز قیامت بتوانید جواب خدا را بدهید تو را خدا تا بکی گمراهی بسه دیگه حق را قبول نمائید نام شیعه 5 بار در قرآن آمده ولی نام هیچ فرقه باطلی در قرآن نیامده شما بحق نیستید وگرنه نام شما مثل شیعه در قرآن میآمد نیامده یعنی شما باطل و بی ولایت هستید385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه385 فقط دین اسلام 385 به علم ریاضی قرآن فقط دین اسلام 385 را جلوی آئینه بگیر میشه 583 شبکه نور 583 ابجد 5 تن آل عباء خانواده محترم رسول خدا فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد قرآن فرقه 385 شیعه 385 فقط یک فرقه اهل نجات است 385 شیعه 385 فقط دین اسلام 385 جلو آئینه بگیر میشه 583 ابجد خانواده پیامبر 583 از راست میشود 385 شیعه فقط بحق میباشد از اهل سنت بدون حب و بغض میپرسیم جواب میخواهیم : بخدا اگر هر دینی دیگر 385 بود قبول میکردم والله قیول میکردم به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. از محمد، پیامبر خدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش میکنم، و شما را از پرستش بندگان، به پرستش خدا دعوت مینمایم. شما را دعوت میکنم که از ولایت بندگان خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آئید، و اگر دعوت مرا نپذیرفتید، باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید و در غیر اینصورت به شما اعلام خطر میشود»1. نجران، با هفتاد دهکدة تابع خود در نقطة مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در بدو پیدایش و ظهور اسلام در منطقة سراسر کفر حجاز، نجران تنها منطقهای بود که ساکنانش از بتپرستی دست کشیده و به آئین مسیحیت درآمده بودند2. پیامبر اسلام ـصلی الله علیه و آلهـ در پی مکتابات خود با دولتها و حکومتهای کوچک و بزرگ و دعوت آنان به یکتاپرستی و قبول دین اسلام، نامهای به «ابوحارثه» اسقف نجران3، ـبا همان مضمونی که گذشتـ نوشت و اسقف و نصاری نجران را به اسلام دعوت نمود. پس از ورود نمایندگان پیامبر به نجران و تحویل نامه به اسقف، وی پس از قرائت نامه، برای تصمیم گیری نهایی شورایی را متشکل از شخصیتهای بزرگ مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. «شرحبیل» که در میان مردم به درایت معروف بود و در نجران شهرتی برای خود دست و پا کرده بود، نظر خود را اینچنین ابراز کرد: «ما مکرر از پیشوایان مذهبی خود شنیدهایم که روزی منصب نبوت نسل استحاق به فرزند اسماعیل انتقال خواهد یافت، و هیچ بعید نیست که محمد همان پیامبر موعود باشد» پس از گفت و شنودهای بسیار، در نهایت شورا تصیمیم گرفت هیئتی متشکل از شصت تن از بارزترین و داناترین شخصیتهای نجران به مدینه و محل استقرار پیامبر بروند تا از نزدیک با محمد ـصلی الله علیه و آلهـ روبرو شوند و دلائل نبوت او را مورد نقد و بررسی قرار دهند4 ورود هیئت نمایندگان نجران و چگونگی شرفیابی آنها به محضر پیامبر اسلام ـصلی الله علیه و آلهـ و مذاکرة آنها در کتابهای سیرهنویسان و مورخان خواندنی است، اما در اینجا تنها به انعکاس گوشههایی از آن اکتفا میشود ...پیامبر اسلام ـصلی الله علیه و آلهـ : من شما را به آئین توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت میکنم. نمایندگان نجران: اگر منظور شما از اسلام همان ایمان به خدای یگانة جهان است، ما قبلا به او ایمان آورده و به احکام او عمل مینماییم. پیامبر اسلام ـصلی الله علیه و آلهـ : اسلام علائمی دارد و برخی اعمال و رفتار شما به دور از احکام اسلام است. شما میگوئید خدا را پرستش میکنید اما صلیبها را میپرستید، از خوردن گوشت خوک پرهیز نمیکنید و معتقدید که خدا فرزند دارد! نمایندگان نجران: او خدای ماست چون مردگان را زنده کرد، بیماران را شفا داد و از گل پرندهای ساخت که به پرواز درآمد. پیامبر اسلام ـصلی الله علیه و آلهـ : نه! او بنده و مخلوق خداست. به خواست خدا او در رحم مریم قرار گرفت، و این قدرت و تواناییها را هم خدا به او داد نمایندگان نجران: او فرزند خداست چون مریم مادر او، بدون اینکه با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد، پس باید خدا پدر او باشد در این هنگام فرشتة وحی بر پیامبر نازل شد و به او گفت که به آنها بگوید: إِنَّ مَثَلَ عِیسىَ عِندَ اللَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ 5 ؛ یعنی حکایت عیسی نزد خدا همچون حکایت آدم است که او را از خاک آفرید، سپس به او گفت: باش، پس وجود یافت. اگر مسیح بدون پدر به دنیا آمد، جای تعجب نیست و دلیلی بر فرزندی خدا یا عین خدا بودن نمیباشد، زیرا موضوع آفرینش آدم، از این هم شگفتانگیزتر است چون او بدون پدر و مادر به دنیا آمد. هر کاری در برابر ارادة حق، سهل و آسان است و کافی است بفرماید: موجود باش، آن هم موجود میشود6. اما نمایندگان نجران زیر بار کلام حق نرفتند و پاسخهای محکم پیامبر اسلام را قانع کننده ندانستند. لذا پیشنهاد به پیامبر دادند که در وقت معینی با یکدیگر و بر دروغگو نفرین بفرستیم و از خدا بخواهیم که دروغگو را هلاک و نابود سازد. در این هنگام آیة مباهله از طرف پیک حق بر پیامبر نازل گردید و او مأمور شد تا با کسانی که با او به مجادله و محاجه میکنند و کلام گویا و شفاف الهی را پس میزنند به مباهله برخیزد و از همین آیه نیز استفاده میشود که پیشنهاد مباهله از پیامبر اسلام ـصلی الله علیه و آلهـ بوده است خداوند به پیامبرش فرمود: فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمُ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتهَلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلىَ الْکَذِبِین7؛ یعنی هرگاه بعد از علم و دانشی که (دربارة مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت کنیم، شما هم زنان خود را ، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. مباهلة پیامبر اسلام ـصلی الله علیه و آلهـ با نصاری نجران از حوادث جالب، مهم و تکان دهندة تاریخ اسلام است. اگر چه بعضی از مورخان و مفسران از نقل جزئیات آن کوتاهی کردهاند و چشمان خود را بر فضائل پنج تن آل عبا بستهاند، اما گروهی از این افراد مانند زمخشری در کشاف8، امام رازی در تفسیرش9 و ابن اثیر در کامل«10»چارهای جز اعتراف به حقایق نداشتهاند.میشود انسان به خانه برادرش برود و خانواده برادرش را بی احترامی کند چه برسد به خانه پیامبر آن هم خاتم پیغمبران روزی پیامبر در مسجد جماعت به سجده رفت همه منتظر شدند برخیزد کودکی دوسالو نیم وارد مسجد شد و رفت و رفت بر سر پیامبر نشست جبرئیل نازل شد و فرمود خدا میفرماید اگر سر از سجده برداری از نبوت خلعت میکنم وقتی حسین از روی سر خاتم پائین آمد جبرئیل فرمود حال می توانی بلند شوی پیامبر برای تبلیغ دین چه مصیبتها از دست نوکران کعبه و نوکران بنی امیه که نکشید علی بیشتر از پیامبر مظلومیت کشید و حسن از علی مظلومتر بود و حسین از حسن مظلومتر و علی ابن الحسین تا 12 امام مهدی از همه مظلومتر است خداوند 124 هزار پیامبر و جانشینانشان را خدا انتخاب نموده نه شورای بنی ضاعده در این آیه 124 خداوند به حضرت ابراهیم که پیامبر خدا بود میفرماید ای نبی خدا شما در تمام امتحانات سربلند بیرون آمدی حال یک درجه بالاتر از مقام نبوت به مقام امامت رسیدی فقط 5 پیامبردارای کتاب به مقام امامت رسیدند به هر کسی کتاب نمیدهند باید خیلی آقا باشی که بتونی در نماز بروی روی سر خاتم انبیاء قرار بگیری بزرگی حسین بزرگی اسلام است و روز به روز عظمت مقامش مثل آفتاب عالم تاب تر میشود هنگامی که رسول خدا ـصلی الله علیه و آلهـ نصاری نجران را برای مباهله دعوت نمود، آنان تا بامداد فردا از آن حضرت مهلت خواستند و نزد بزرگانشان برگشتند. اسقف نجران گفت: فردا ببینید که اگر محمد ـصلی الله علیه و آلهـ با فرزندان و خویشانش آمده از مباهلة با او بپرهیزید، و اگر با اصحاب و یارانش بود با او مباهله کنید که او پیغمبر نیست. او اگر با افسرن و سربازان خود به میدان مباهله بیاید، شکوه مادی و قدرت ظاهریاش را نمایان کرده است و مشخص است که چنین فردی غیر صادق است و اعتقادی به نبوت خود ندارد. امام اگر با فرزندان و جگرگوشههای خود به پا به این میدا بگذارد و هر نوع جلال و مادیات را از خود دور سازد و رو به درگاه الهی داشته باشد، معلوم میشود که پیامبری راستگو است که با اعتقاد کامل به نبوت خویش نه تنها از جان خویش گذشته ، بلکه حاضر است عزیزترین نزدیکان خویش را در راه خدا فدا سازد. سرانجام روز مباهله فرا رسید و طبق تصمیم قبلی قرار بود پیامبر و نمایندگان نجران مراسم مباهله را در نقطهای خارج از شهر مدینه و در صحرا انجام دهند. صبح روز مباهله گروه زیادی از انصار و مهاجر آمده بودند، اما پیامبر از میان تمام مسلمانان، یاران ، اصحاب و بستگان خویش فقط چهار نفر را انتخاب کرد تا در این حادثة تاریخی همراه خود شرکت نمایند و بر دعایش آمین گویند. علی ابن ابیطالب، فاطمة زهرا، حسن و حسین ـعلیهم السلامـ 5 تنه آل عباء بودند که پیامبر را همراهی میکردند، چرا که نفوسی پاکتر و ایمانی استوارتر از این پنج تن وجود نداشت. تمامی تفاسیر بر این نکته اتفاق نظر دارند که در این آیه منظور از ابنائنا (پسران خود) ؛ حسن و حسین ـعلیهما السلامـ ، نسائنا (زنان خود)؛ فاطمه ـسلام الله علیهاـ و انفسنا (جانهای نزدیک خود)؛ علی ابن ابیطالب ـعلیه السلامـ است، زیرا همراهان پیامبر ـصلی الله علیه و آلهـ در مباهله کسی به غیر از این پنج تن نبود. پیامبر ـصلی الله علیه و آلهـ فاصلة منزل تا مکان مباهله را با حالتی خاص طی نمود. حسین ـعلیه السلامـ را در آغوش داشت و دست حسن ـعلیه السلامـ را در دست. فاطمه ـسلام الله علیهاـ به دنبال آن حضرت و علی ابن ابیطالب ـعلیه السلامـ پشت سر وی حرکت میکرد. هنگامی که نصاری نجران حالت پیامبر را مشاهده نمودند و دیدند که او با دو کودک و یک زن و یک مرد پا به میدان گذاشته است، با حالت تهیّر و چهرههایی بهتزده به یکدیگر نگاه کردند. اسقف نجران که در پیش روی هیئت نمایندگان بود، پرسید همراهان او کیستند؟ گفتند: آن مرد پسر عمو و شوهر دخترش میباشد که او را از همة مردم بیشتر دوست میدارد، آن دو پسر، فرزندان دختر او و آن زن هم دخترش فاطمه ـسلام الله علیهاـ است که نزد او از تمام زنها عزیزتر و ارجمندتر است. پیامبر ـصلی الله علیه و آلهـ جلو آمد و دو زانو نشست، ابو حارثه گفت: به خدا قسم همانگونه که پیغمران برای مباهله مینشستنهاند، روی زمین نشست، آن گاه بازگشت و از مباهله منصرف شد. وقتی علت صرف نظر و عقب نشینی او از مباهله را پرسیدند، پاسخ داد: من چهرههایی را میبینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوه را از جای بکند، فورا کنده میشود. هرگز صحیح نیست که ما با این چهرههای نورانی و با این افراد، مباهله کنیم، چرا که اصلا بعید به نظر نمیرسد که نه تنها ما هلاک شویم، بلکه دامنة عذاب تمام مسیحیان روی زمین را نیز بگیرد، به شکلی که حتی یک مسیحی هم باقی نماند. اینجا بعد از 1436سال صاحب مقاله دعا مینماید انشاء الله همه مسیحیان دین برتر اسلام را بپذیرند تا از حوادث در امام باشند این واقعة با انصراف نصاری نجران از مباهله پایان پذیرفت و برگ مهمی در تاریخ اسلام را رقم زد، که تکرار ناشدنی بود. روشن است که این واقعة تاریخی و ارزشمند، درسها و نکاتی بس ارزشمند نیز باید داشته باشد که به ذکر چند نمونه از آن اشاره میکنیم: 1. کسی که منطق و معجزه، او را به پذیرش حق تسلیم نمیکند، باید با او مباهله کرد. از روایات و دستورات پیشوایان مذهبی ما استفاده میشود که مباهله اختصاص به پیامبر ـصلی الله علیه و آلهـ نداشته و هر مؤمنی می تواند برای مقابله با مخالفان خود در مسائل مذهبی با آنها مباهل کند11. 2. اگر انسان به هدفش ایمان داشته باشد، حاضر میشود خودش و نزدیکترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد و در راه خدا از عزیزترین اطرافیان خود برای دین خدا بگذرد. همانگونه که پیامبر ـصلی الله علیه و آلهـ اهل بیت خود را به مباهله برد، زیرا ایمان کامل بخ خدا و اعتقاد و اعتماد به نبوت خویش داشت. در مقابل این نصاری نجران بودند که با مشاهدة چنین اعتقاد راسخی، راهی را جز تسلیم در مقابل پیامبر برای خود باقی ندیدند. 3. اگر مؤمنان برای اثبات عقاید خود و دعوت به یگانگی خدا محکم بایستند، مخالفان و دشمنان به دلیل باطل بودن کلام و اعتقاداتشان عقب نشینی خواهند کرد. 4. به اعتراف تمامی مفسران و مورخان شیعه و سنی، مباهله حدیث فضیلت و بزرگی اهل بیت پیامبر ـعلیهم السلامـ است. عایشه میگوید: روز مباهله پیامبر آن چهار تن همراهان خود را در زیر عبای مشکی رنگی گرد هم آورد و این آیه را تلاوت فرمود: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ تَطْهِیرًا«12» . زمخشری در تفسیر خود بعد از بیان نکات مباهله مینویسد: سرگذشت مباهله و مفاد این آیه، بزرگترین گواه بر فضیلت اصحاب کساء بوده و سندی زنده بر حقانیت آئین اسلام است13. 5. این آیه صراحت دارد که فرزند دختری، همچون فرزند پسری فرزند خود انسان است. ابنائنا به خوبی گواه این مطلب است که امام حسن و امام حسین ـعلیهما السلامـ فرزندان پیامبراند. امامان ما در احتجاجات خود در مقابل مخالفین خود از این آیه به عنوان یک دلیل برای اثبات این مدعی استفاده کردهاند. پاسخ حضرت رضا ـعلیه السلامـ به پرسش مأمون یکی از این موارد است. همچنین از این آیه استفاده میشود که مقام این دو بزرگوار در پیشگاه خداوند بسیار شامخ است. زیرا پیامبر ـصلی الله علیه و آلهـ این در امام را با اینکه بر حسب ظاهر طفلی نابالغ بدوند برای مباهله انتخاب کرد. بدیهی است که انبیاء و ائمه ـعلیهم السلامـ با سایر مردم تفاوت دارند و چه بسا در طفولیت به مقام امامت و نبوت نائل میشوند، مثل حضرت سلیمان، یحیی و عیسی و حضرت جوواد و حضرت هادی ـعلیهم السلامـ و حضرت بقیت الله ـعجل الله تعالی فرجهـ . 6. ممکن است این سؤال به ذهن بعضی خطور کند که کلمه نسائنا اختصاص به فاطمة زهرا ـسلام الله علیهاـ دارد، پس چرا قرآن آن را به صورت جمع به کار برده است؟ پاسخ آن است که در قران مواردی وجود دارد که خداوند از یک نفر به صورت جمع یاد میکند، مانند آیة 181 سورة آل عمران که یک نفر از روی توهین خدا فقیر دانست، ولی در قرآن به صورت جمع آمده است: قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقیر«14». یا اینکه قرآن دربارة حضرت ابراهیم میفرماید: قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقیرفَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفا«15»، ابراهیم یک امت است، با آنکه یک نفر بیشتر نبود. همچنین دلیل روشن و واضحی است بر مقام بلند و جایگاه رفیع فاطمة زهرا ـسلام الله علیهاـ در میان تمام زنان خود، چرا که اگر بهتر از او در بین زنها بود، پیامبر ـصلی الله علیه و آلهـ او را انتخاب میفرمود. حتی اگر مانند او هم یافت میشد او را هم با خود همراه میساخت، چنانچه حضرت حسن و حسین ـعلیهما السلامـ مانند یکدیگر بودند، پیامبر ـصلی الله علیه و آلهـ هر دو را برای مباهله برد. حتی بالاتر اینکه صدیقة طاهره ـسلام الله علیهاـ عدیل مقام نبوت و ولایت و امامت و عصمت بوده که در صف نبوت حضرت رسالت و سه نفر امام بزرگوار قرار گرفته و تمام شئون نبوت و امامت را جز عنوان آن دو دارا بوده است. زیرا شرط احراز مقام نبوت و امامت مرد بودن است. همانگونه که حضرت مریم با اینکه دارای مقام عصمت بود و ملائکه بر او نازل میشدند و مورد وحی الهی واقع میشد، نبی نبود. 7. پرواضح است که منظور از کلمة انفسنا، خود پیامبر نیست. زیرا پیامبر ـصلی الله علیه و آلهـ داعی است، یعنی دعوت کننده و باید مدعو، یعنی دعوت شده غیر از دعوت کننده باشد. چون پیامبر در مقام دعوت کردن دیگران است. دیگر اینکه آن شخص از افراد ابناء و نساء هم نیست، زیرا در مقابل آنها آمده است. باید از رجال و مردان باشد، آن هم نه هر مردی، بلکه باید کسی باشد که شبیه خود پیامبر باشد که صدق انفسنا کند. با این توصیفات اگر برای برای این فرض مراتبی قائل شویم، پایین ترین مرتبهاش این است که مسلمان و مؤمن و از بنیهاشم باشد. اعلا مراتبش هم این است که در تمامی شئونات اعم از اخلاق، اعمال، ایمان، عصمت، فضیلت ، کرامت و سائر شئون نبوی شبیه به رسول خدا ـصلی الله علیه و آلهـ باشد. حتی اگر به ضرورت دین و نص آیات و تواتر اخبار ثابت نشده بود که مقام نبوت و رسالت اختصاص به خود آن حضرت دارد و غیر او نبی و رسولی تا قیامت نخواهد بود، میگفتیم که باید دارای این مقام هم باشد. پس مقتضای اطلاق انفسنا دلالت دارد بر اینکه از تمام جهات باید مشابه با پیامبر باشد، جز جهتی که ممکن نیست مماثل او پیدا شود؛ مثل مقام نبوت و رسالت. باز هم میگوییم و بر این نکته پافشاری میکنیم که اختصاص دادن کلمة انفسنا توسط رسول خدا ـصلی الله علیه و آلهـ به امیر المؤمنین ـعلیه السلامـ بر این موضوع دلالت دارد که ایشان در تمامی شئونات مشابه خود آن حضرت است، حتی در ولایت و امارت و امامت، جز انکه به ضرورت دین خلافش معلوم باشد16. پاسخ حضرت رضا ـعلیه السلامـ در مقابل پرسش مأمون مبنی بر اقامة دلیل بر خلافت أمیر المؤمنین ـعلیه السلامـ سندی محکم بر این سخن است. وقتی مأمون از امام پرسید: ما الدلیل علی خلافة جدک؟ حضرت فرمودند: آیة انفسنا17. 1.تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 81 ؛ بحار الانوار، ج 21، ص 285. 2.معجم البلدان، ج 5، ص 266 و 267. 3.تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 82. 4.همان. 5.سورة آل عمران: 59. 6.تفسیر نمونه، ج 2، ص 576. 7.سورة آل عمران: 61. 8.الکشاف، ج 1، ص 368 و 369. 9.مفاتیح الغیب، ج 8، ص 247 و 248. 10.الکامل، ج 2، ص 111. 11.آداب و چگونگی مباهله و دعای آن در کتابهای حدیثی وارد شده است. ر.ک: نور الثقلین، ج 1، ص 291 و 292. 12.سورة احزاب: 33. 13.الکشاف، ج 1، ص 369. 14.سورة آل عمران: 181. 15.سورة آل عمران: 95. 16.اطیب البیان، ج 3، ص 231. حديث مباهله پيامبر خدا به همراه اهل بيت به دنبال امتناع علىعليه السلام از بيعت با ابوبكر، ميان آن حضرت و ابوبكر بحث و گفتگويى درگرفت. ابوبكر با تمسك به حديثى از رسولخدا درصدد توجيه كار خويش بود و در مقابل علىعليه السلام با او احتجاج مىكرد و از او در مورد شايستگيهاى خود اعتراف مىگرفت و شبيه همين احتجاج را آن حضرت با اصحاب شورى بعد از مرگ عمر نيز داشت. هر دو حديث به حديث منا شده معروف است و در هر دو جا آن حضرت به واقعه مباهله و همراهى خود و همسر و دو فرزندش با رسولخدا اشاره مىكند و آنها سخن او را تأييد مىكنند.
در حديث اول آمده است:
«فانشدك بالله أبى برز رسولالله و بأهلى وولدى في مباهلة المشركين ام بك و باهلك و ولدك» قال ابوبكر: «بل بكم». (161) و در حديث دوم آمده است: «نشدتكم بالله هل فيكم احد اخذ رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم بيده ويد امرأته و ابنيه حين اراد ان يباهل نصارى اهل نجران غيرى؟ قالوا: لا. (162) حديث منا شده در مورد دوم بدين تعبير نيز وارد شده است: «افتقرون أن رسولالله صلىالله عليه و آله حين دعا اهل نجران الى المباهلة انه لم يأت الا بى و بصاحبتى و إبنى؟ قالوا اللهم نعم». (163) در روايت معروف دارقطنى كه ابنحجر در الصواعق المحرقه نيز آورده است، حديث منا شده چنين نقل شده است: «انشدكمالله هل فيكم احد اقرب الى رسولالله في الرحم منى و من جعله نفسه و ابناءه ابناءه و نسائه نسائه غيرى؟ قالوا اللهم لا». (164 غير از حديث منا شده در موارد ديگر نيز اميرالمؤمنين به واقعه مباهله اشاره كرده است و از آن موارد است كه آوردهاند جماعتى نزد آن حضرت آمدند و گفتند از بالاترين مناقب خود براى ما بگو پس حضرتش به ترتيب از واقعه «سدالابواب»، مباهله، ابلاغ سوره برائت بر مشركين، تعبير قرآن از او به «اذن» [در آيه «و تعيها اذن واعية» (الحاقة / 12)] نزول آيه «اجعلتم سقاية الحاج...» (توبه/ 19) در حق او و واقعه غدير خم ياد مىكند و در ضمن شرح واقعه مباهله مىفرمايد كه رسولخداصلى الله عليه وآله وسلم دست من و حسن و حسين و فاطمه را گرفت و براى مباهله بيرون رفت. (165) در روايتى ديگر كه شبيه بدين روايت است امام صادقعليه السلام مىفرمايد: از اميرالمؤمنين در مورد فضائلش سؤال شد آن حضرت برخى را شمرد. بدو گفتند بيشتر بگو. حضرت فرمود دو پيشواى دينى از مسيحيان نجران به نزد رسولخدا آمدند و در مورد عيسى با آن حضرت سخن گفتند. آنگاه خداوند اين آيه را فرستاد «ان مثل عيسى عندالله كمثل آدم...» سپس پيغمبر وارد خانه شد و دست على و حسن و حسين و فاطمه «سلامالله عليهم اجمعين» را گرفت و بيرون آمد و كف دستش را به سوى آسمان گرفت و انگشتانش را باز كرد. آنها را به مباهله فراخواند . (166) در حديث مفصلى كه آن حضرت هفتاد منقبت از مناقب خود را مىشمارد به عنوان سى و چهارمين منقبت خود مىفرمايد: نصارى چيزى را ادعا كردند پس خداوند در مورد آنان اين آيه را فرستاد «فمن حاجك فيه...» پس نفس من نفس رسولخداست و «نساء» همان فاطمه است و «ابناء» حسن و حسين مىباشند سپس آن قوم پشيمان شدند و از رسولخدا خواستند كه آنان را از مباهله معاف دارد و رسولخدا آنها را معاف داشت. قسم به خدايى كه تورات را بر موسى و فرقان را بر محمدصلى الله عليه وآله وسلم فرستاد اگر با ما به مباهله برمىخواستند هر آينه به صورت ميمونها و خوكهايى مسخ مىشدند. (167) 2 ـ در كلام امام حسن بن على عليهالسلامآن حضرت بعد از صلح با معاويه در حضور او خطبهاى خواند و در ضمن آن فرمود جدم در روز مباهله از ميان جانها پدرم و از ميان فرزندان مرا و برادرم حسين را و از ميان زنان فاطمه مادرم را آورد پس ما اهل او و گوشت و خون او هستيم. ما از او هستيم و او از ماست. خانواده پیامبر ما هستیم نه شما شما وشجره" ها ملعونه 74 که دین اسلام را 74 فرقه نمودند میباشید ابوبکر 27+22 عمر +25 عثمان =74 ان من المجرمین منتقمون 74 ما مجرمان را انتقام خواهیم گرفت این آیه قرآن به ابجد ابوبکر و عمر و عثمان 74 میباشد که دین اسلام را 74 فرقه نمودند و یازده امام بحق را شهید نمودند 4+7= 11 عبارت آن حضرت چنين بود
«ايها الناس انا ابن البشير و انا ابن النذير و انا ابن السراج المنير... فاخرج جدى يوم المباهلة من الانفس ابى و من البنين انا و اخى الحسين و من النساء فاطمة امى فنحن اهله و لحمه و دمه و نحن منه و هو منا». (168) 3 ـ در كلام امام حسين بن على عليهالسلامدر جريان مراسم حج و در صحراى منى امام حسينبن علىبنىهاشم و بزرگان از اصحاب رسولخدا را جمع كرد و در اثنا خطبهاى كه خواند از آنان در مورد فضائل پدرش علىبن ابىطالب اقرار گرفت. در اين خطبه مفصل نيز به واقعه مباهله و حضور على و همسرش فاطمه و دو فرزندش اشاره شده است و چنين آمده است: قال انشدكم الله أ تعلمون ان رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم حين دعا النصارى من اهل نجران الى المباهلة لم يأت إلا به و بصاحبته و إبنيه؟ قالوا اللهم نعم. (169) 4 ـ در كلام امام صادق عليهالسلامابوجعفر احول از امام صادقعليه السلام نقل مىكند كه به آن حضرت برخى از امورى را كه مردم در حق آنها منكرند گفتم. حضرت فرمود بدانان بگو كه قريش مىگفتند ما آن «اولوالقربى» هستيم كه غنيمت براى آنهاست. (170) سپس [در پاسخ ]بدين منكرين گفته شد كه رسولخدا در روز بدر براى جنگ جز اهل بيت خويش را حاضر نكرد و به هنگام مباهله [كه انتظار مىرفت عذاب بر يكى از دو طرف نازل شود] على و حسن و حسين و فاطمه سلامالله عليهم اجمعين را آورد. پس آيا براى آنها [يعنى اهل بيت كه در بدر و در مباهله حاضر بودند] تلخى و براى اينها [يعنى قريش ]شيرينى باشد. (171) نكته قابل توجه در اين روايت آن است كه حضور اهل بيت در واقعه مباهله به مانند حضور خويشان رسولخدا در بدر دانسته شده است. 5 ـ در كلام امام موسى بن جعفر عليهالسلامدر گفتگوى هارون الرشيد با موسىبن جعفرعليه السلام آمده است كه هارون پرسيد چرا شيعيان شما از تعبيرشان در مورد شما به «يابن رسولالله» دست برنمىدارند در حالى كه شما فرزند على و فاطمه هستيد و فاطمه ظرف تولد فرزند بود. در واقع فرزند به پدر منسوب مىگردد نه مادر. آن حضرت پس از استشهاد به آيه 84 سوره انعام (و وهبنا له اسحق و يعقوب كلا هدينا و نوحا...) اضافه فرمودند كه همه امت اسلام از نيكوكار و بدكار اتفاق دارند كه چون آن شخص نجرانى را پيغمبر به مباهله فراخواند در كساء او جز على و فاطمه و حسن و حسين كس ديگرى نبود و خداوند فرمود «فمن حاجك فيه من بعد...» پس تأويل «ابنائنا» حسن و حسين و تأويل «نسائنا» فاطمه و تأويل «انفسنا» علىبن ابىطالب بود. (172) 6 ـ در كلام امام علىبن موسى الرضاعليه السلامچون حضرت رضاعليه السلام در مجلس مأمون عباسى حاضر شد مأمون از او سؤالاتى كرد و حضرت يكايك پاسخ مىداد. تا سخن بدينجا رسيد كه مأمون پرسيد آيا خداوند در جايى از قرآن «اصطفاء» را تفسير كرده است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود خداوند اصطفاء عترت را در دوازده موضع از كتاب خويش بيان فرموده است. سپس آن حضرت در بيان سومين موضع فرمودند: در واقعه مباهله كه آيه شريفه «فمن حاجك فيه من بعد...» نازل شد، پيامبر خدا، على و حسن و حسين و فاطمه (سلامالله عليهم اجمعين) را احضار كرد و جان آنها را قرين جان خود قرار داد. پس آيا مىدانيد معناى «وانفسنا و انفسكم» چيست؟ علماى مجلس گفتند مراد از آن نفس پيامبر خدا است. آن حضرت فرمود به غلط افتاديد. خداوند در «انفسنا» نفس علىعليه السلام را قصد كرده است و دال بر اين امر سخن پيغمبر خداست كه فرمود «لتنتهين بنو وليعه او لأبعثن اليهم رجلا كنفسى يعنى علىبن ابىطالب» و اين خصوصيتى است كه پيش از اين و پس از اين هيچكس بدان نخواهد رسيد زيرا آن حضرت نفس على را همانند نفس خود قرار داد. (173) 22آیه مباهله و مدارک آن با کیبه ابجد صغیرشیطان 22 عمر22 ابابکر22 مقصر22 هذیان 22 بدبختی 22 ملحد 22لعنت 22روباه 22 لاشخورا 22 گور خر 22 چلپاسهی به ابجد صغیر تباهی 22مقصر 22 عمر 22 ابابکر22 شیطان 22 مجرمان 22نابکار 22 ابابکر22مجرمان22نابکار22 احمقه 22شرابیا22 مکارا 22شرمسارا22 بدزده 22 اسلامی22با خودسرا 22شرمسارا22 گمرهه 22دینها 22 منافقان 22 دروغ 22 کلک22کید22 22نیرنگ22روبا22بنامردا 22با خودسرا 22سرکشها 22با خائنها 22 خارترا 22 حمارا 22 سرکشها 22 پارگینا حراما 22 شیطان 22 عمر 22 ابابکر 22دشمن اسلام 22بپلید 22شرور 22خیانته 22 بدرک 22دری 22 به آتشه 22 دشمنی 22 شرابیا 22 لاشخورا 22 سرخرها 22 با خودسرا سکشها 22 بدجنسیا 22 یا بدجنس 22 گمرهه 22روباه 22 نامردان 22 مجرمان 22 گمرهه 22 دینها22 عمر 22ابابکر 22شیطان 22 در روايت ديگرى آمده است كه مأمون روزى به امام رضاعليه السلام گفت بزرگترين فضيلتى را كه براى اميرالمؤمنين است و قرآن بر آن دلالت دارد براى من بگو. حضرت فرمود فضيلت او در مباهله است كه در آيه شريفه «فمن حاجك فيه من بعد ماجاءك...» اشاره شده است. آنگاه رسولخدا حسن و حسين را فراخواند پس آنها دو پسر او بودند و فاطمه را خواند پس او در موضع «نساءه» است و اميرالمؤمنين را خواند پس به حكم خداوند عزوجل او نفس رسولخدا است و چون هيچكس از مردمان بالاتر و برتر از رسولخدا نيست پس به حكم الهى بايد هيچكس برتر و بالاتر از نفس رسولخدا نباشد. مأمون گفت مگر نه اين است كه خداوند «ابناء» را به لفظ جمع آورده و رسولخدا تنها دو پسرش را فراخواند و «نساء» را به لفظ جمع آورد، در حالى كه رسولخدا فقط دخترش را آورد پس چرا جايز نباشد كه آن حضرت از نفس خودش دعوت بكند نه از ديگرى بنابراين فضلى را كه براى اميرالمؤمنين مىگويى ثابت نيست. امام هشتم در پاسخ فرمود آنچه گفتى صحيح نيست زيرا داعى بايد غير از خودش را دعوت كند، چنان كه آمر بايد به غير خودش دستور بدهد و صحيح نيست كه رسولخدا در حقيقت خودش را دعوت كند چنان كه نمىتواند به حقيقت آمر به نفس خود باشد و هرگاه ثابت شود كه رسولخدا در مباهله هيچكس جز اميرالمؤمنين را نخوانده است، ثابت مىشود كه او نفس رسولخدا است كه خداوند در كتابش بدو نظر داشته و در قرآنش بدو حكم كرده است. (174)
و نيز از جمله مناظرات آن حضرت با مأمون آوردهاند كه مأمون به آن حضرت گفت چه دليلى بر خلافت جد شما [علىبن ابىطالب] است؟ حضرت فرمود «انفسنا» پس مأمون گفت «لولا نسائنا» پس حضرت فرمود «لولا ابنائنا» آنگاه مأمون ساكت شد. (175) شرح مفاد اين حديث در تفسير آيه مباهله گذشت.
استناد به واقعه مباهله در كلام سعدبن ابى وقاص
از آنجا كه گفتهاند «الفضل ماشهدت به الاعداء »مىتوان حديث سعد را دليلى قاطع و دندانشكن بر منكرين حضور اهل بيت در صحنه مباهله دانست چرا كه منابع متعدد شيعه و سنى نقل كردهاند كه معاويةبن ابىسفيان به سعد گفت چه چيز جلودار تو است كه ابوتراب را دشنام نمىگويى؟ سعد گفت هرگاه به ياد سه چيزى كه رسولخدا در حق او گفت مىافتم هرگز اجازه دشنام گويى به او را بهخود نمىدهم. اگر يكى از آنها براى من بود از شتران سرخ مو برايم دوستداشتنىتر بود. [اول آن كه] چون در يكى از جنگها رسولخدا على را به جاى خويش در شهر باقى گذاشت على گفت، آيا مرا همراه زنان و كودكان در شهر مىگذارى؟ پس رسولخدا بدو گفت آيا راضى نمىشوى كه نسبت به من منزلتى چون منزلت هارون نسبت به موسى داشته باشى جز آن كه بعد از من نبوتى نيست و [دوم آن كه] از رسولخدا شنيدم كه در روز جنگ خيبر فرمود هر آينه پرچم را به دست مردى مىدهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند. پس آن حضرت فرمود على را نزد من بخوانيد على را آوردند در حالى كه چشم درد داشت پس رسولخدا از آب دهان خود به چشم او كشيد و خوب شد و آنگاه پرچم را بدو سپرد و [سوم آن كه] چون اين آيه «فقل تعالوا ندع ابناءنا...» نازل شد رسولخدا على و فاطمه و حسن و حسين را فراخواند و فرمود «اللهم هولاء اهلى» و در روايتى ديگر از سعد نقل شده است كه رسولخدا فرمود «ان هولاء اهل بيتى». (176) 17.مستدرک سفینة البحار ج 10، ص 118. /923/ی701/ر پیامبر فرمود بعداز من فتنه ها بپا خیزند به ابجد قرآن فتنه ها 541 عمر ابوبکر541 عامل تفرقه 926 -385 شیعه = 541 عمر ابوبکر541 خبیث 1512بغفلت 1512- 1202 ابجد سه خلیفه =310 عمر 1202ابوبکرعمر عثمان 1202با خبیث ملحده 1202 با خبیث ملحده 1202 مکتب حق قرآن 926- 541 عمر ابوبکر= 385 شیعه 385 فرقه 385 قال رسوالله فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد گرگهای کفتار صفت اهل دین 1587-385 شیعه = 1202 عمر ابوبکر عثمان 1202 میباشند1202 گرگهای کفتار صفت اهل دین 1202 سه خلیفه 1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 ابجد عمر ابوبکر عثمان 1202 عمر ابوبکر٥٤١ فتنه ها 541 541ابوبکرعمر541 فلاکتی 541 عداوتین 541فتنه ها 541 مرگ کافر 541 ناکسین قرآن541با مارقین اسلام 541 فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 ناکسین قرآن 541 با مارقین اسلام 541 عمر ابوبکر541 قاتلی 541 مرگ کافر541 فتنه ها 541 عمر ابوبکر541 گمراه دین 310 عمر 310 یا بلاء دین اسلام310 جهل عرب 310ابا جهل در دین 310کفری310 حرامیان 310 نا اهل کل مذاهب310 نامردیه 310اهل نابکار 310اهل نابکار310 درد کل مذاهب310 نا اهل کل مذاهب 310نابکاراهل دین310نیرنگ310 قاصب مذهب الله 310 مذهب ناحق اهل دین 310گره اهل دینه 310 قفل اهل دین 310 قاصب مذهب الله 310 مخالف اهل دین 310 فاسق دینه 310 نیرنگ310 با اهل منافق310 ملعون و پلید اهل دین 310قاصب بکل دین 310 اهل نابکار 310 بمنافق اول 310 ابله منافقا310 جاهل منافق310 حرامیان عمر310 اباجهل دردین310 فاسق دینه310کفری 310 ابله منافقا 310 منکر310نیرنگ310احمقها احمقها 310 بمار زنگی310کلب کلب هار310 ابله منافقا310جاهل منافق310دلیل نفاقه 310کفری310 منکر 310دلیل نفاقه310جهل عرب310جاهل منافق310جهل عرب 310نیرنگ 310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 کفری310 دلیل نفاقه 310جهل عرب 310 اباجهل در دین 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310 منکر 310 وهابیه منافقی 310 ابله منافقا 310 عمر310 فتنه ها 310+231= 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 +430 مقصر = 971 ظالم -310 عمر ظالم 971-310 عمر = 661 عثمان - 430 مقصر = 231 ابوبکر نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310نمرودی 310 310ابله منافقا 310جاهل منافق 310به ابحد عمر310نیرنگ 310حرامیان 310جاهل منافق 310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری 310 فاسق دینه 310منکر 310نیرنگ310 عمر310نامردیه310 کفری 310نیرنگ 310گمراه دین310ابله منافقا310 نامردیه310حرامیان 310عمر310منکر 310نمرودی 310نیرنگ310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری310 قاصبان بدین310حرامزاده پلید310 حرامیان 310بدجنس عالم احمقا 310گبر پلید دین 310 منکر 310سگ هار پلید 310وحشی هاریا 310بابقره 310حاهل منافق 310 بمردک پلید 310حرامزاده پلید310 فاسق دینه310کلب کلب هار310جهل مرکبی 310بمار زنگی 310 رمز زناه310 فسق کلیه310گمراه دین310گمراه دین310 فسق دینها 310گمراه دین 310 جاهل منافق310 فاسق دینه 310 فسق دینها310 دزدان فدکه فاطمه 310دزدان فدکه فاطمه310حرامیان310بی ایمان دین اسلام 310گبرپلید دین310 310 حرامیان310 دقلبازملحد310ببقرها 310بقلدره دینه310کلب کلب هار310 جاهل منافق 310نارجهیما 310سم ری310سامری قوم محمد عمرابن خطاء 310 گمراه دین310جهل مرکبی310با کافرها 310بانادانه دین اسلام310 بمردک پلید310 آشوبا310 دقل بازملحد310کفری310 منکر310سامری310 گمراه دین 310جاهل منافق 310حرامیان 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند 310 منکر 310سگ هارپلید310 310کلب کلب هار310وحشی هاریا310فس قینی310ابله منافقا 310سامری 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 دلیل نفاق 310 و ابوبکر 231به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر احمق ملحد 231 احمق ملحد 231 فاسق ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها231 ادیانی جعلی باطل 231 بابی عقلیها231یاابوسفیانی231دورویه 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231 احمق ملحد231 لانه جاسوسیه 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر 231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر ابوبکر231 نفاق 231 احمق ملحد231 عصیان231فاسق231 قفان231 احمق ملحد 231 قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 عدواهل بیت 527 +14 معصوم = 541 ابوبکر و عمر 541 عدواهل بیت بوده اند 310بمار زنگی 310 نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در شنبه 3 خرداد 1393برچسب:, ساعت 19:12 توسط برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110+ 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.به ابجد اسلامه حق 245 یعنی فاطمه و علی 245 وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین وزیر پیامبر 476 - 231= 245علی فاطمه 245وصی نبیا 169علی مهدی169 با نماینده بحق محمد علی حسن حسین مهدی 245 اسلامه حق 245 یعنی علی110+ +135= 245 اسلامه حق 245 منظور علی و فاطمه پدر مادر شیعیان میباشنددرود و صلوات خدا بر پدر و مادر شیعیان اهل بیت پیغمبر اسلام
حکم الله حکم قرآن 553 -541 فتنه ها عمر ابوبکر= 12 امام هویت اسلام 553 -541 عمر ابوبکر = 12 قرآن چهار مذاهب باطل دردین اسلام خدایی بایداز خجالت بمیرند ده سال است قادر به جواب گویی نیستند مناظره جاثلیق بزرگ مسیحیان با ابوبکر رکب وبا و شکست ابوبکر خائن منافق قاصب جاه طلب مناظره مامون خلیفه عباسی با علمای 73 فرقه باطل در حقانیت امام علی شیعه یعنی اصل مذهب اصل اسلام110مذهب واقعی الله شیعه میباشد 110یگانه مذهب الله محمد علی 385 شیعه385 با کلمه 66 الله 66 زنده 66 یگانه66آگاه جهان 66دادگاه مذهب 66 ادیان66 الله 66 امام و اسلام خود را ثاب سیزده رجب به ابجد سیزده 86+110علی=196 دین اسلام 196 کلید اسلام196 کلید بدین الله 196 امام کل دین 196 گوهر بحر ولایت علی مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست گریه و خنده پیامبر اسلام =اصل اسلام 253+132 بدین الله = 385 شیعه 385 دین واقعی جهان اسلام است مذهب واقعی جهان شیعه است به دو ابجد =مجاهد 70+40اصل ولایت 110 علی 110ولی دین110 مجاهد53 احمد53 علی فاطمه53 آل طاها آل یاسین53 مذهب امام اول ثانی ثالث رابع خامس سادس سابع ثامن تاسع عاشرهادی عشر ثانی عشر253+132 اسلام =385 شیعه انسان خلیفه خداوند برای کارهای ارزشی قایل است به ابجد انسان کامل253+132 اسلام= 385 شیعه 385 بانوی عترت الله زهراست سرحلقه انبیایو اولیاء زهراست مومن136 آئینه136علی136به ابجد کبیر وصغیر علی 136 مومن الله202 آئینه الله202 محمد علی202آقای من 20202 امیر المومنین 12 حرف و ابجدش58+12= 70+40 اصل ولایت = 110 علی 110ولی دین 110 دین الهی110 یمین110 اصحا علی 110+135 فاطمه =245 کلید مذهب اسلام 245 علی فاطمه 245 مذهب الله150+46 نماینده الله محمد علی = 19 قرآن 351 یعنی 132 اسلام +202 محمد علی +17 نماز = 351 قرآن 351+34باکلام حق =385 شیعه دین الله130+183مذهب اسلام +72دین الله130 +183مذهب اسلام +72 کاملترین مذهب امامت 72بدین ها= آدم داود پسر قرضاوی مفتی اهل سنت مصر شیعه شد ایجانب تمام دکترین دنیا را به مبارزه علمی علم ابجد ریاضی قرآن دع |
تير 1401 4
ارديبهشت 1401 2 فروردين 1401 1 اسفند 1400 12 بهمن 1400 11 دی 1400 10 آذر 1400 9 آبان 1400 8 مهر 1400 7 شهريور 1400 6 تير 1400 4 خرداد 1400 3 ارديبهشت 1400 2 فروردين 1400 1 اسفند 1399 12 بهمن 1399 11 دی 1399 10 آذر 1399 9 آبان 1399 8 مهر 1399 7 شهريور 1399 6 مرداد 1399 5 تير 1399 4 خرداد 1399 3 ارديبهشت 1399 2 فروردين 1399 1 آبان 1396 8 مهر 1396 7 شهريور 1396 6 خرداد 1396 3 تير 1395 4 خرداد 1395 3 ارديبهشت 1395 2 فروردين 1395 1 اسفند 1394 12 بهمن 1394 11 دی 1394 10 آذر 1394 9 آبان 1394 8 مهر 1394 7 شهريور 1394 6 مرداد 1394 5 تير 1394 4 خرداد 1394 3 ارديبهشت 1394 2 فروردين 1394 1 اسفند 1393 12 بهمن 1393 11 دی 1393 10 آذر 1393 9 آبان 1393 8 مهر 1393 7 شهريور 1393 6 مرداد 1393 5 تير 1393 4 خرداد 1393 3 ارديبهشت 1393 2 فروردين 1393 1 اسفند 1392 12 |